bia2

شب های مهتابی

 
 

خدایا دیگر با تو قهرم......
ارسال شده در جمعه 18 فروردين 1398برچسب:, - 20:15

خدایا دیگر با تو قهرم.....

دیگر از همه ناامیدم .منی که بزرگترین آرزویم حنی برای یه لحظه دیدن او بود باید اینگونه اینجا تنها و غریب با تمامی غم هایم بنشینم و تمامی بغض سنگینی را که همانند خره به جانم افتاده است را درون خود ریزم؟

آیا باید عشق اورا در سینه دفن کنم ؟آیا باید تمام عمرم را در حسرت دیدار یک نگاه از سوی او باشم؟

هر روز به عشق او از خواب بلند میشوم و شب ها به عشق دیدارش به خواب میروم...طوری رفتار میکنم که او دوست دارد !با اینکه از من دورست اما من اورا در کنار خود حس میکنم اما اوچه؟؟؟؟

او حتی نمیداند که دوستش دارم ...حتی نمیداند که زنده ماندنم به خاطر اوست...او حتی نمیداند اینجا قلبی منتظر و مشتاق یک نگاه اوست.

و اینست رسم روزگار؟؟؟؟

باشد خدایا حرفی نیس باقیمانده ی عمرم را به یاد او سپری میکنم میدانم بی او میمیرم اما....

خدایا هر جا بروم دستانم را به همه نشان میدهم .به همه میگویم این دست ها خالی به سوی تو آمد و خالی بازگشت.....و اینست رحمت و مهربانی تو؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر اینست صلاح من پس چرا مهرش را روز به روز در دلم بیشتر میکنی؟چرا آتش عشقش را در دلم شعله ور تر میکنی؟؟

چرا باید همه از با او بودن لذت ببرند ومن تنها در حسرت دیدارش.....

چرا هر روز باید شادیش را با دیگران ببینم و داغ دلم تازه تر شود.....

هر روز همه برایم خاطرات با اوبودن را تعریف میکنند و من دربربر آنها تنها آهی سرد میکشم....

چرا عذابم میدهی؟به کدامین گناه مجازاتم اینست؟تاوان سنگین کدامین اشتباه را پس میدهم...

اشتباهم اینست که عاشق او شدم و دلم را به او دادم؟

شرط دل دادن دل گرفتن است اما او دلش را نداد حالا این منم که بی دل شده ام و او دودل....

ای کاش هر چه زودتر از این دنیای لعنتی خلاص شوم ...اینگونه دلم خوش است که در کنارش نیستم..هرچند هر شب روحم از کالبد بی جانم رها میشود و بی پروا به شوق دیدارش به پرواز در می آید.....


نويسنده sahar

 


مادر
ارسال شده در شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, - 16:52

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم … برادرم گفت : چرا چتری با خود نبردی؟خواهرم گفت : چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ … پدرم با عصبانیت گفت : تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد… اما مادرم در حالی که موهای مراخشک می کرد گفت… باران احمق… این است معنی مادر.... (دکتر علی شریعتی )


نويسنده sahar

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد